چرندم اومد

ساخت وبلاگ
بغض و اشک هر دوش مزخرف و بیخود. شاید خوبه که  اینجوریه. هست به هر حال. ده سال از من جوونتره بعدش بهم میگه چند سال ازم کوچیکتری... من دلم برای آینه پر میکشه. برای رنگ غمبار موهام. برای نگام. برای چشای خیسم. برای تک تک خطوط چهره م. برای خنده ی وسط گریه هام. دلم پر می کشه برا آینه.  و چشمامو میبندم.  اون دور میشه. دوباره یه آدم که تنهاست یا وانمود میکنه که تنهاس. دوباره من که مثل نسیم به تنهایی یه آدم می وزم. دوباره شرق که به غرب رسیده.  یاد صمیمیتام می افتم گریه میشم. یاد خواسته هام می افتم گریه میشم . یاد هدفام می افتم گریه میشم. گریه که میشم خنده م میگیره. تب میکنم آروووم. آدما چه تنهان حتی اگه ساختگی، چشمامو می بندم همه آدما تموم میشن.  این بی شعوری چیه دست از سرم برنمیداره...  چرندم اومد...ادامه مطلب
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 16 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31

شید دستنوشته های گرگینا رو روی میز انداخت و گفت مشکلی ندارن، یعنی میشه گفت عالی ان، با اینحال قابل چاپ نیس... گرگینا روی صندلی جابجا شد: چرا نیس؟ شید پک عمیقی به سیگارش زد: خودت میدونی عروسکم. گرگینا با خشم دهنش رو باز کرد طوری که تا آخرین دندوناشو هم شید می تونست ببینه. از روی صندلی بلند شد: هر چی می خوام تعفن نگاتو ندید بگیرم پستی ت نمیذاره. گند از دهنت میریزه. شید قهقهه ای زد: تو یه ماده گرگی نکنه یادت رفته. جانماز آبکشیدنت چیه؟ گرگینا در را باز میکرد: یه ماده خوک هم باشم، ترجیح میدم سگ پستی مث تو نفسش به نفسم نخوره. از دفتر شید بیرون که اومد، زوزه ی بلندی کشید، کفتارهایی که توی میدونگاهی سمت چپ وقت کشی میکردن با حسرت نگاهش کردن، تات کفتار چاق که به نرده های چوبی تکیه داده بود: حاضرم همه مزرعه مو بدم بتونم فقط یه بار اینطوری زوزه بکشم.  ...... گرگینا وارد کلبه شد، و کیف و دستنوشته هاشو روی میزتحریر گذاشت و  روی تخت ولو شد. میم میمون که  چرندم اومد...ادامه مطلب
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 27 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31

باز هم یه چیزی هست، یکی حالش خوب نیس، الکترون دلم با چند تا دل که نمیشناسمشون هم الکترونه. یکی حالش خوب نیست. داره عذاب میکشه. کاش انقده انرژی منفی خلق نمیکرد انسان، خفقان آوره.

[ پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۹/۳۰ ] [ ] [ ملکهٔ متولدِ ۵۲ ]

چرندم اومد...
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 26 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31

دوس ندارم ک داره میره تهران، بغض دارم، دلم نمیخواد تنها باشم روزای بعدی، امروز غروب، توی کوچمون محله ی سابقمون قدم میزدم، چند قدم اون ور تر آرامگاه بابای عزیزم. از جای خالی خونه ها، به کوچمون نگاه کردم، مث یه پیرمرد در حال مرگ بود، و تاک همسایه اوخ پسرک همسایه که الانه دیگه شونزده سالشه و هر وقت منو میبینه پر از حس خوب و افتخار نگام میکنه و هنوز هدیه ای که بهش دادمو داره. قدم میزنم و خودمو طی سی و شیش سالی که اونجا بودم می بینم و افکارمو، خونه ی عمه جون که سر راه مدرسه م بود و پاتوقم. چند قدم بعد مرد لاغر اندام کت مشکیو دیدم، داوود، منو یادشه، عمرا، معتادها که حافظه ندارن، یه سیم دستشه و طرف گاری هندونه ها میره، سیم به پام گیر نکنه. حتی نگام نمیکنه. یه بار که بهمون تیکه انداخته بود فقط یه ساعت گریه میکردم.... داداشی رفت بهش گفت و دیگه هیچوقت مزاحمم نشد ... بعدشم اعتیاد و زندان و ....  به دو راهی میرسم سمت چپ، مزار باباس، سمت راست بازار، میرم سمت راست... گیجم... به یافاها نگاه میکنم. وارد مغازه میشم، آقا افشین ب زور سرشو از موبایل برمیداره، میگم خانومت کی میاد میگه بیا هر چی میخوای بردار رفته نماز، میرم از پیشش، میرم مغازه اسباب بازی فروشی، سلام میکنم و اسباب بازیها رو تماشا میکنم. موتور سی تومن. دوچرخه هفت تومن. وای پیچ و اچار هم داره . میخرمش. و دوتا کتاب برای علی... مرد میگ چرندم اومد...ادامه مطلب
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 11 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31

دیشب زلزله مهیارو از خواب پروند، براش نوشتم حالت چطوره گفت ترسیدم اما الان خوبم. بعد حرف خدا رو پیش کشید و طبیعت و ... گفتمش بی خیال من که نگفتم زلزله خشم خداس، بعدش گفت عکس برات بفرستم گفتم لابد مبتذله که داری اجازه میگیری گفت نه واقعیته اما مذهبیا.‌‌‌... فرستاد عکس برهنه یه دوجنسی. دانلود نکردم خودش گفت... بعدش خواب از سرم پریده بود... مهیار گفت کرج ملت ریخته تو خیابونا کلی اتیش روشن کردن گفتمش تو خونه بهتره بمونن ولی خب ادم میترسه. بعدش ساکت شد دیدم یکی تو گروه نوشته طبقه یازدهمه و نمیشه که برن بیرون، شمیران بود. زیر میزناهارخوری پناه گرفته بود، چند دقه قبلش همون میگفت یه خانم بسیجی با ماشین مدل بالا اومده براشون میوه اورده از طرف خانواده شهذای دفاع حرم... اینم هر چی گفته ما مستحق نیستیم طرف ول کن نبوذه.... رفتم ذوباره سزاغ مهیاز... چی شد اوضاع ارووومه... گفت دارم فیلم سوپر تماشا میکنم گفتمش بجاش توبه کن زلزله س شوخی نیس... خنده فرستاد و ... خوابم نمی برد... مامان زنگ زد تهران حال خاله و بقیه رو پرسید گفتن راهی شدن... بیان سمنان... کلی ترافیکه ... بساطیه .... دوس نداشتم بخوابم ... تا سه هم بیشتر دلم اروووم نمیگرفت.... دل نگران پیرزن پیرمردای تنها بودم... نگران ادمایی که خیلی میترسن.... کاری هم ازم برنمی اومد ... همه نگرانیامو دادم خالق جان و خوابم برد....  تمام امروز دلم ن چرندم اومد...ادامه مطلب
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 15 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها می کنی ای خاک درت تاج سرم انقده به دوست داشتنِ بقیه اهمیت نمیدی که دوست داشتنه از بین میره،  از بین بره یا باشه چه سودی به حال من داره؟  دوست داشته شدن ارزش نداره؟  خب داره... در حد معمولی، بیشترش مزاحمته، تجاوز به حق دیگریه داری چرت میگی اینکه من دوستت دارم زیاد چطوری تجاوز به حقوقت حساب میشه وقتی در ازای دوست داشتنت ازم انتظارات داری دیگه دوست داشتنت مزاحمه. ب نظر من مهمترین اصل محبت حفظ حریم محبوب ـه.  بهار واقعا اهمیت نمیدی دوستت داشته باشم؟ ترجیح میدم دشمنم نباشی و رفتارت دوستانه باشه و الا چه سودی برای من داره حتی اگه عاشقم باشی؟ تو با این طرز فکر خودخواهانه ت دلمو آزار میدی.  تو هم با این زورگویی هات حریمی برام قائل نیستی. چرندم اومد...ادامه مطلب
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 11 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31

هیچکس نمیدونه من با یه آشغال عوضی دوستم، هیچ کس نمیدونه که چقدر این دوستم بی شعور تمام عیاره، و چقدر با دوستی با این آدم، به خودم ظلم میکنم. همونجور که افراد بیشعور به رفتار بی شعورانه ی خودشون عادت میکنن من هم به این دوست بی شعورم عادت کردم.  چرندم اومد...
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 19 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31

یه لذت خیلی بزرگ هست که نمیدونم چند نفر تو دنیا چشیدنش، و اون لذتیه که از یه جور سکوت میشه چشید، به این شکل که تصور کنی جز خودت هیچکس وجود نداره حتی خدا بعدش خالصانه ترین احساستو بروز بدی. حس میکنم بالاتر از این لذتی وجود نداشته باشه. مخصوصا برای ما آدما که تو این دنیای بی نهایت شلوغ، زندگی میکنیم. چرندم اومد...
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 34 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31

برای یک زن که نُه ماه، آبستن بوده، مرده زاییدن خیلی سخت و غیرقابل تحمله،  وقتی امیدی، بی جان در برابرت افتاده، دفنش نکنی، زنده نمیشه، بلکه میگنده، و تعفنش همه دنیاتو میگیره. یزید سوم مرد عیاشی بود و عاشق، حبابه شاید اسم یکی از معشوقه هاش بود یه روز وقت خوردن انار حبه اناری به گلوش گیر میکنه و حبابه پیش چشمای یزید جون میده، یزید باور نمیکنه و تا مدتها اجازه نمیداده کسی به جنازه نزدیک بشه یا دفنش کنه.  حتی مرگ در ملموس ترین حالتش، انکارشدنیه. و امید هم.  یک بچه ی مرده به دنیا آوردم، محصول ده سال صبر و انتظار، توی بغلم گرفتمش و از بوی عفنش بینیم می سوزه. اما باور نمیکنم تقدیر اینکارو باهام کرده باشه، نع، دروغه. تقدیر اینهمه بی رحم نیست.  دلم شکسته و دردش بیشتر میشه برام وقتی هیچکس مقصر نیست. وقتی از هیچکس نمیشه شاکی باشم.  دستهام بوی گند گرفتن که زندگیم هم.  کی می خوام دفنش کنم این جنازه متعفن و دلآزارو؟ یکی کمکم کنه درک کنم مطلب به این سنگینی رو. چرندم اومد...ادامه مطلب
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 17 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31

بچه که بودم دنیای کوچولوم پر از حقیقت بود و واقعیت. پر بود از درسته، راسته.  هرروز که بزرگتر شدم همه چیو خواستم با قانونه درسته، بسنجم. پس همه چی واقعیت داشت جز خودم. مدام خودمو سرزنش میکردم که چرا انقده نادونم، چرا درک نمیکنم.  و الان دارم می بینم دنیا اعتبار نداره. به شدت. بی اعتباره. و الکی و هردمبیل. راستی وجود خارجی نداره چون اصلا چیزی وجود نداره یه انبوه از تصاویر.  به چی ها که دل نبستیم. چه امیدها که نپروروندیم. چه باورها..... وقتی با او آشناشدم، شاید سی و چهار ساله بودم. اون هفت سال کمتر داشت. اون زمانها هنوز صداقت برام معنا داشت. و هنوز چوب بی اعتباری دنیا رو نخورده بودم.  چرا نگهش داشتم؟ چرا پارسال آذرماه احیاش کردم؟ چرا روی تمام حرفهام پا گذاشتم؟ صرفا چون تنها بودم؟ عجب دلیل مزخرفی! شیطانک ها چسبنده و سمج همیشه پای ثابت رابطه ها می مونن. اگه از من بدش میاد اگه قبولم نداره چرا دوباره میاد؟ که کسی در برابرش باشه تا تحقیرش کنه. تا انتقام مادر ظالمش رو از من بگیره.  چه شب بیخودیه امشب. چه منفی و دلگیرم. چه می خوام دلم آروم بگیره تو این سکوت چندش آور خونه. چرندم اومد...ادامه مطلب
ما را در سایت چرندم اومد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandporparand بازدید : 35 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:31